به وبلاگ من خوش اومدید

جستجو

اطلاعات کاربری

    عضو شويد


    فراموشی رمز عبور؟

    عضویت سریع
    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد
آرشیو
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
مکان تبلیغات

هر زمان شايعه اي روشنيديد و يا خواستيد شايعه اي را تکرار کنيد اين فلسفه را در ذهن خود داشته باشيد:

در يونان باستان سقراط به دليل خرد و درايت فراوانش مورد ستايش بود. روزي فيلسوف بزرگي که از آشنايان سقراط بود، با هيجان نزد او آمد و گفت : سقراط ميداني راجع به يکي ازشاگردانت چه شنيده ام؟

سقراط پاسخ داد: لحظه اي صبر کن. قبل از اينکه به من چيزي بگويي از تومي خواهم آزمون کوچکي را که نامش سه پرسش است پاسخ دهي.

مرد پرسيد: سه پرسش؟ سقراط گفت: بله درست است. قبل از اينکه راجع به شاگردم بامن صحبت کني، لحظه اي آنچه را که قصدگفتنش را داري امتحان کنيم.

اولين پرسش حقيقت است. کاملا مطمئني که آنچه را که مي خواهي به من بگويي حقيقت دارد؟ مرد جواب داد: نه، فقط در موردش شنيده ام .سقراط گفت: بسيار خوب، پس واقعا نميداني که خبردرست است يا نادرست.

حالا بيا پرسش دوم را بگويم، پرسش خوبي آنچه را که در موردشاگردم مي خواهي به من بگويي خبرخوبي است؟ مردپاسخ داد: نه، برعکس …

سقراط ادامه داد: پس مي خواهي خبري بد در مورد شاگردم که حتي درموردآن مطمئن هم نيستي بگويي؟ مردکمي دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.

سقراط ادامه داد: و اما پرسش سوم سودمند بودن است. آن چه را که مي خواهي در مورد شاگردم به من بگويي برايم سودمند است؟" مرد پاسخ داد: 

نه ، واقعا…"سقراط نتيجه گيري کرد: اگرميخواهي به من چيزي رابگويي که نه حقيقت دارد و نه خوب است و نه حتي سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من مي گويي؟!!

درباره : داستان , سه پرسش سقراط ,
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 1

بازدید : 166
تاریخ : جمعه 23 خرداد 1393 زمان : 4:07 | نویسنده : シ GąZąN∱Aŗ 98 シ | لینک ثابت | نظرات (0)
آخرین مطالب ارسالی
موضوعات
لینک دوستان
کاربران